سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ساحل افتاده گفت: گر چه بسی زیستم

هیچ نه معلوم شد آه که من کیستم؟

موج زخود رفته ای، تیز خرامید و گفت:

هستم اگر می روم، گر نروم نیستم!

موج زخود رفته رفت 

ساحل افتاده ماند.

این تن فرسوده را،

پای به دامن کشید؛

وان سر آسوده را،

سوی افق ها کشاند.

ساحل تنها به درد

در پی او ناله کرد:

موج سبکبال من،

بی خبر از حال من،

پای تو در بند نیست

بر سر دوشت،چو من،

کوه دماوند نیست!

هستم اگر می روم

خوش تر از این پند نیست!!

بسته به زنجیر را لیک خوش آیند نیست

علامه اقبال لاهوری

هستم اگر می روم گر نروم نیستم ... تکیه کلام بنده در هنگام خدا حافظی از دوستان است ...


نوشته شده در  شنبه 90/3/7ساعت  7:23 صبح  توسط داود نوروزی 
  نظرات دیگران()


لیست کل یادداشت های این وبلاگ
پیشینه ی تاریخی بقیع
خبرهای جدید از امام موسی صدر
یادواره سرلشگر خلبان شهید عباس بابایی
به بهانه ی شروع سریال شوق پرواز
احکام زکات فطره
شرح دعای روز بیست و نهم ماه رمضان
شرح دعای روز بیست و هشتم ماه رمضان
[عناوین آرشیوشده]